English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5842 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pass reciever U دریافت کننده مجاز پاس
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
visiting correspondent U نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
out side U دریافت کننده سرویس دریافت کننده سرویس اسکواش
recipient U دریافت کننده
getter U دریافت کننده
recipients U دریافت کننده
receivers U دریافت کننده
payees U دریافت کننده
payee U دریافت کننده
receiver U دریافت کننده
consignee U دریافت کننده محموله
out U دریافت کننده سرویس
payee U دریافت کننده وجه
payee U دریافت کننده پول
payees U دریافت کننده وجه
payees U دریافت کننده پول
outed U دریافت کننده سرویس
out- U دریافت کننده سرویس
hand out U حریف دریافت کننده سرویس
hitching U کامل کردن پاس به دریافت کننده
cut block U سدکردن دریافت کننده توپ باپشت پا
hitch U کامل کردن پاس به دریافت کننده
hitched U کامل کردن پاس به دریافت کننده
hitches U کامل کردن پاس به دریافت کننده
suicide pass U پاس به دریافت کننده از پشت سرش
flat pass U پاس به دریافت کننده درمنطقه بالا
goes U نوعی پاس با دویدن دریافت کننده به جلو
broadcasts U شبکه ارسال داده به چندین دریافت کننده
go U نوعی پاس با دویدن دریافت کننده به جلو
broadcast U شبکه ارسال داده به چندین دریافت کننده
answering U زمانی که رسانه دریافت کننده به سیگنال پاسخ میدهد
primary reciever U دریافت کننده توپ که هدف اصلی پاس است
answers U زمانی که رسانه دریافت کننده به سیگنال پاسخ میدهد
answered U زمانی که رسانه دریافت کننده به سیگنال پاسخ میدهد
answer U زمانی که رسانه دریافت کننده به سیگنال پاسخ میدهد
piggybacks U دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
piggyback U دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
hitched U نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
doa U شرح محصولی که به هنگام دریافت از سازنده یا تهیه کننده کار نمیکند
hitching U نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
hitch U نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
flood U بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
flooded U بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
floods U بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
hitches U نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
square in U پاس با دویدن دریافت کننده توپ به جلو و تغییر مسیر به کنار و به موازات خط تجمع
legit U نمایش مجاز تاتر مجاز
transponder U تقویت کننده مستمر روی یک ماهواره که سیگنالها را ازیک ایستگاه زمینی دریافت کرده و انها را به ایستگاه گیرنده منعکس میکند
sysgen U فرایند تغییر سیستم عامل عمومی دریافت شده ازفروشنده به سیستم مناسبی که نیازهای یکپارچه استفاده کننده را براورده می سازدتولید سیستم
DSR U سیگنال از وسیلهای که آماده دریافت داده است , این سیگنال پس از دریافت سیگنال DTR رخ میدهد
check U حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
checked U حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
checks U حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
acknowledges U 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledge U 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledging U 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
authorized level of organization U سطح مجاز پرسنل سازمانی سطح مجاز سازمانی
cryptoperiod U زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
lawful U مجاز
commissioned U مجاز
allowed U مجاز
toluene U حد مجاز
authorrized U مجاز
tropologic U مجاز
certified U مجاز
authorized U مجاز
permissible U مجاز
at liberty U مجاز
authorised U مجاز
permitted U مجاز
admissibll U مجاز
admittable U مجاز
metonymy U مجاز
admissible U مجاز
permissive U مجاز
legal U مجاز
licensed U مجاز
licensable U مجاز
allowable U مجاز
rated U مجاز
authorized allowance U سهمیه مجاز
lawfully U به طور مجاز
tolerance limit U خطای مجاز
complements U حد مجاز مکمل
legitimising U مجاز کردن
legitimizing U مجاز کردن
frees U مجاز منفصل
legitimised U مجاز کردن
permit U مجاز کردن
height clearance U ارتفاع مجاز
legitimises U مجاز کردن
authorized bank U بانک مجاز
freed U مجاز منفصل
figuratively U بطور مجاز
freeing U مجاز منفصل
free U مجاز منفصل
authorized manpower U استعدادپرسنلی مجاز
complementing U حد مجاز مکمل
authorized strength U استعداد مجاز
circuit allocated use U مدارچانلهای مجاز
idiographic U وابسته به مجاز
licit U روا مجاز
safe load U بار مجاز
legitimizes U مجاز کردن
licensing hours زمان مجاز
permitting U مجاز کردن
permits U مجاز کردن
ban item U غیر مجاز
bag limit U حد مجاز صید
not allowed U غیر مجاز
authorized program U برنامه مجاز
on the house <idiom> U مجاز درکاری
complemented U حد مجاز مکمل
prescribed load U بار مجاز
complement U حد مجاز مکمل
revocable contract U عقد مجاز
bona fide holder U دارنده مجاز
doses U مقدار مجاز
legitimization U مجاز کردن
trope U مجاز استعاره
troplogy U مجاز گوئی
legitimize U مجاز کردن
legitimized U مجاز کردن
delegation of authority U مجاز شمردن
allowable stress U تنش مجاز
admitance U روا مجاز
unauthorized U غیر مجاز
allowances U میزان مجاز
dosing U مقدار مجاز
maximum prr ermissible U مجاز حداکثر
justifiability U مجاز بودنی
speed limits U سرعت مجاز
setting U شدت مجاز
settings U شدت مجاز
metonym U مجاز مرسل
allowable level U تراز مجاز
working stress U تنش مجاز
dose U مقدار مجاز
dosed U مقدار مجاز
allowable cargo load U حداکثربار مجاز
contraband U غیر مجاز
allowable cargo load U بار مجاز
allowed vibrations U ارتعاشهای مجاز
allowable load U بار مجاز
speed limit U سرعت مجاز
permissible load U بار مجاز
allowance U میزان مجاز
permissible velocity U سرعت مجاز
tolerances U تفاوت مجاز
permissibly U بطور مجاز
working load U بار مجاز
authorise U مجاز نمودن
fair game U شکار مجاز
tolerances U خطای مجاز
tolerance U تفاوت مجاز
accredited U مجاز معتبر
permissible velocity U تندی مجاز
impermissible U غیر مجاز
authorised clerk U واسطه مجاز
tolerance U خطای مجاز
permissible deviation U تفاوت مجاز
permissible dosage U دوز مجاز
personnel authorization U سطح پرسنلی مجاز
licitly U بطور مجاز یا مشروع
peak strenght U حداکثر استعداد مجاز
safe loads tables U جداول بارهای مجاز
circuit allocated use U سهمیه مدارهای مجاز
personnel authorization U جدول پرسنلی مجاز
acceptance tolerance U حد مجاز قابل قبول
tare U وزن مجاز یک فرف
twenty four hour charge rate U امپر مجاز باتری
security U مشخصات کاربران مجاز
permissible dosage U میزان داروی مجاز
table of allowance U جدول سهمیه مجاز
prescribed load U بار مهمات مجاز
forbidden band U نوار غیر مجاز
allowable cabin load U بار مجاز هواپیما
authorized parts list U لیست قطعات مجاز
rating U نحوه عملکرد مجاز
authorized allowance supplies U سهمیه مجاز اماد
maximum permissible load U بار مجاز حداکثر
authorized manpower U نیروی انسانی مجاز
authorized allowance supplies U سهمیه اماد مجاز
ranges U مجموعه مقادیر مجاز
illigal character U دخشه غیر مجاز
ranged U مجموعه مقادیر مجاز
illigal character U کاراکتر غیر مجاز
maximum permissible voltage U ولتاژ مجاز حداکثر
tensile stress U تنش کششی مجاز
range U مجموعه مقادیر مجاز
maximum allowable concentration U حداکثر غلظت مجاز
ratings U نحوه عملکرد مجاز
allowed energy levels U ترازهای انرژی مجاز
numbers U مجموعه مقادیر مجاز
number U مجموعه مقادیر مجاز
authorized parts list U سهمیه مجاز قطعات
allowed quantum state U حالت کوانتومی مجاز
manpower cieling U حداکثرنیروی انسانی مجاز
illicit advertising U تبلیغ غیر مجاز
taxi stand U ماندگاه مجاز تاکسی
Recent search history Forum search
1دریافت کردم
2Some of my translations are missing !
1WHAT IS THE MEANING OF HANANEH
1با مدیر مدرسه حرف میزنم
1confinement factor
1معنی lead lag compensator
4express, overexpression
2credit score
2من عکس شما را در بین سری عکس های انجمن که ایمیل شده بود ندیدم، عکس شما را دریافت نکردم.
2من عکس شما را در بین سری عکس های انجمن که ایمیل شده بود ندیدم، عکس شما را دریافت نکردم.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com